آقا سلام ...
صبحت بخیر آقای من ...
آقا این جمعه می شود تو مرا مبتلا کنی؟
آقا دلم تنگ شده برای درد و دلهایم که فقط برای شما بود و عقده هایی که فقط برای شما گشوده میشد ...
آقای من ، مولای من ، سرور و سالار من ، امشب شب تولد تو بود ولی آیا اگر به جشن تولد خودت می آمدی توانایی پذیرایی از تو را داشتم؟ آیا منزل و مهدیه دانشگاه من توانایی تحمل قدم هایت را داشت؟ آبا می توانستیم به مادرت زهرا خوش آمد بگوییم؟
آقا امشب خیلی خودمانی با تو سخن گفتیم و برای غربتت ناله زدیم ...
اشک امشب ما به دو دلیل بود : 1- شوق زنده بودن و دیدن یک میلاد با سعادت دیگر ... 2- غربت و نیامدنت ...!!!
آقا شرمنده ام و از نیامدنت خجالت می کشم ...
واقعا شیعیان کجایید که 1141 سال از غیبت امام عصرمان (عج) می گذرد و فقط ما اسم شیعه را یدک کشیده ایم ...
آقا به غربت مادرت زهرا ، به دست های قلم شده ابوالفضل عمویت ، به پهلوی خم شده ی عمه ات زینب ، به محاسن غرق به خون جدت حسین ، به فرق شکافته ی پدرت علی ، به داغ دل رباب ، به سفیدی گلوی علی اصغر ، به جوانی جوانان بنی هاشم و به برکت حضور خودت نمی شود در فرجت تعجیل کنی؟؟؟
ما از شیعه بودن خود شرمنده ایم ارباب ... عمرها گذشته و تو هنوز در پی یاری
313 مرد نداشتیم ... چه کنیم ؟؟؟؟؟؟؟ ... تو ببخش که برای شیعه ، دلداری !!!
(شعر از خودم بود و متن هم همینظور، خرده نگیرید به بنده ...!)
----------------------------------------------------------------- سکوت ---